پدر فوت شد
حوالی نماز ظهر دیروز
و من در حال سپری کردن سختترین شب تمام عمرم هستم...
هیچکدام از دوندگی های من جواب نداد...
از این به بعد دیگر ترسی ندارم در زندگیم، فقط یک آرزو دارم، آن هم اینکه هرچه زودتر و سریعتر خدا من را به پدرم ملحق کند که این دنیا دیگر اندازه ارزنی برایم ارزش ندارد.
دلتنگی های یه موجود دوپا...برچسب : نویسنده : bazihamishebazandeo بازدید : 3